۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

در فکر


دو سه شبه که چشمام به دره

خدا کنه که خوابم نبره
تو این قفس که زندون منه دلم گرفته و منتظره
خدا کنه که خوابم نبره
می خوام که دل به دریا بزنم یه سینه حرفو یکجا بزنم
چرا کسی نمیگه که عشق و امیدم به کجا رفته
شبا اگه که تنها بمونم با غصه ها تو دنیا بمونم
به کی آخه می تونه بگه اون که پشیمونه چرا رفته
دوسه شبه که چشمام به دره
خدا کنه که خوابم نبره
فردا دوباره پاییز میشه باز
دلش زغصه لبریز میشه باز
ای آسمون بهش بگو که پشیمون میشی
به سوز عاشقی قسم که دلخون میشی
دوسه شبه که چشمام به دره
خدا کنه که خوابم نبره


۱ نظر:

آرش سعدی گفت...

خدا غريق رحمت كنار جهان عزيز را مگرنه چگونه ميخواستي توصيف كني شب هاي تيز را؟؟