۱۳۸۹ آبان ۲۶, چهارشنبه

برای من، که میدونی ...؟!

به نام او


بسیار سفر باید، تا پخته شود خامی
صوفی نشود صافی، تا در نکشد جامی
گیر پیر مناجاتست، ور رند خرابتی
هر کس قلمی رفتست، بر وی به سرانجامی
فردا که خلایق را، دیوان جزا باشد
هر کس عملی دارد، من گوش به انعامی
ای بلبل اگر نالی، من با تو هم آوازم
تو عشق گلی داری، من عشق گلندامی



سلام
خوبی؟
منم خوبم !

چند روزی میرم مسافرت...
این دفعه تنها نیستم!
من و پویا 3 ماهی میشه همو میشناسیم و یه مدتیه رابطمون بیشتر از یه دوستی ساده و کمتر از عشق ه ...
که اگه دوستی دوستی بود اینقدر به هم وابسته نمیشدیم!
و اگه عشق بود سر بعضی مسایل کوتاه میومدیم و برا با هم بودن از هر چیزی میگذشتیم...
هنوز از "من" و "تو" بودن به <<ما>> شدن نرسیده ... 


دعام کن
برای رابطمون
برای من، که میدونی ...؟!


الهی
توفیقم ده که بیش از طلب همدردی همدردی کنم
 پیش از آنکه مرا بفهمند دیگران را درک کنم
 پیش از آنکه دوستم بدارند دوست بدارم
 زیرا در عطا کردن است که می ستائیم
و در بخشیدن است که بخشوده میشویم
و....
در مردن است که حیات ابدی می یابیم


۴ نظر:

کیان گفت...

آرزو می کنم به جاهایی که دوست دارید، برسید...

erfan گفت...

دعا میکنم از منیت به ما شدن برسین.

ناشناس گفت...

تبریک
خیلی تبریک
براتون دعا میکنم
براتون بهترین هارو دعا میکنم
بوس

بهبد گفت...

چه تعبیر قشنگی داشتی از اینکه یه رابطه چه طور از دوست داشتن به عشق میرسه!
برای من یه جرقه بود
مرسی
همیشه میخونمت